خبرنگار ؛ مجید فلاح شجاعی
*بخش اول
اولین کتابش «متافیزیک و تشعشعات کیهانی» در باره فلسفه چاپ شد، چرا که ابتدا شیفته فلسفه بود و حتی به خاطر فلسفه ترک شهر و دیار کرد و در قم ساکن شد.
بعد از آن تاریخ و شخصیت های تاریخی او را مسحور خود کردند و سراغ تاریخ رفت. کتاب های «ایران سرزمین همیشه جاوید»، «تاریخ فرجام امپراطوری عظیم ساسانی»،«تاریخ ایران ، عهد سلوکیان و اشکانیان»، «تاریخ خونین کهن دیار لاهیجان» و «تاریخ دیلمستان» محصول قلم خود در عرصه تاریخ است.
«سید کیا دانش میرکهن» محقق، پژوهشگر و نویسنده گیلانی سالهاست بدون حمایت هیچ ارگانی نوشته هایش را به صورت کتاب چاپ می کند.
او از مسئولین گله مند است که چرا از نویسندگان و مولفان حمایت نمی کنند. به راستی مسئولین اگر از نویسندگان و مولفانی که در جهت اشاعه فرهنگ و تاریخ این سر زمین قلم می زنند، حمایت نکنند، دیگر باید از کدام قشر از هنرمندان حمایت کنن؟!
محصول گفت و گوی چند ساعته ما با سید کیا دانش میرکهن در دو بخش تقدیم شما می شود.
* مختصری از بیوگرافی خودتان را بفرمایید.
ـ سیدکیا دانش میرکهن هستم. متولد ۱۳۴۶، اهل لاهیجان. دوران تحصیل خود را در رشتهی اقتصاد اجتماعی در شهر لاهیجان دبیرستان شهید پارسی به اتمام رساندم. بعد از آن چون به فلسفه خیلی علاقهمند بودم، به شهر مذهبی قم رفتم تا از نزدیک نزد علما مباحث فلسفی را بیاموزم.
*چرا به فلسفه علاقهمند شدید؟ آغاز علاقهی شما به فلسفه از چه زمانی بود؟ از دوران دبیرستان بود؟
ـ بله از کتاب فلسفه و منطق دبیرستان بود. بعد در رابطه با اثبات حضرت رب العالمین و معاد خیلی علاقهمند بودم. از منظر بنده، فلسفه و منطق، خود یک قسمت مهم متصل به دین است. این مسائلی بود باعث شد سراغ فلسفه بروم و دنبال تالیف کتاب فلسفی باشم.
* کدام شخصیت یا شخصیتهای فلسفی برای شما جذاب بودند؟
ـ ارسطو، گرچه ارسطو شاگرد افلاطون بود، ولی همیشه در مباحثی علمی که بینشان جریان داشته، با هم تضاد داشتند. با مطالعات مستمر به این نتیجه رسیدم که ارسطو از نظر فلسفی خیلی بالاتر از افلاطون بوده و همه مسایل را به صورت منطقی در نظر می گرفته است. البته افلاطون مسائلی دیگر را با یک سری شواهد و آثار که در عرفان ریشه داشته است، به عنوان فلسفه به حساب آورده ولی ارسطو قضایا و مسائل را به صورت علمی بررسی می کرده است.
*شما کتابی دارید با عنوان «متافیزیک تشعشعات کیهانی» دربارهی این کتاب بگویید.
-از زمانهای قدیم یک سری افراد بودند به عنوان کاهن. اینها هم یک سری کارهای فلسفی را بلد بودند ولی با خرافات و یک سری مسائل گیاه پزشکی و این طور مسایل و نیز نجوم و گردش کواکب جمع بندی کرده بودند. این افراد به عنوان کاهن می خواستند خودی نشان دهند، می خواستند خود را قدرت برتر و رابط بین خدا و خلق معرفی کنند. سعی کردم، مسائلی را که ائمه مطرح کرده اند و چیزهایی که فلاسفه گفتند را جمع بندی کنم. از طرفی کسانی نیز عارف بودند، در ایران عرفای بسیار زیادی داشته ایم. نگاه آنان را نیز بررسی کردم. اینها را با هم جمع بندی کردم و اولین کتابم با عنوان«متافیزیک تشعشعات کیهانی» را تالیف نمودم. در کائنات خالق بی بدیلی وجود دارد و از خود امواج، ارتعاش و نور ساطع می نماید. سیطره اش کل کائنات را در بر می گیرد. به خاطر همین کتابم را به این اسم نگاشتم.
* میتوانید کتاب متافیزیک را در چند خط توضیح بدهید؟
ـ چون روح موجود در انسان از جانب خداست و در واقع قطعه ای از خدا است. خود روح از کل ماوراء و عالم ما بَعد الطبیعه مطلع است. ما بین روح و جسم یک جسم دیگری داریم به عنوان جسم نجمی. این جسم نیز دارای بُعد است. یعنی هم زمان می تواند مادی باشد و در آن واحد معنوی هم هست.
من در این کتاب این مسئله را تشریح کردم. در واقع حایل بین جسم و روح به چه سبک و سیاقی است.همچنین بعد از مرگ این جسم نجمی به چه صورتی وجود دارد. اینها را در کتاب متافیزیک توضیح دادم.
* بعد از این کتاب در کتاب های دیگر به سمت تاریخ گرایش پیدا کردید، چه اتفاقی افتاد؟ چرا یکدفعه مسیر شما از فلسفه به سمت تاریخ رفت؟
-چون به تاریخ خیلی علاقهمند بودم، چون تاریخ ما برگرفته و وام گرفته از این آب و خاک است، ما به این مرز و بوم بدهکاریم. کلاً تاریخ هر ملت شناسنامه ی آن ملت است. ما در کل چون در این آب و خاک زندگی می کنیم باید نسبت به وطن عِرق داشته باشیم. وجود ما وام گرفته و بر گرفته از این خاک و از این آب و از این فضا هست. از نظر فرهنگ و تمدن از همه اینها می توان بهره گرفت و در زندگی به کار بست.
* نگفتید که آغاز گرایش شما به تاریخ از چه زمانی بوده است؟
ـ همیشه به تاریخ هم علاقه داشتم. موقعیتی پیش آمد و ما رفتیم برای شیراز و بازدید تخت جمشید، پرسپولیس، نقش رستم و… یادم می آید آن شبی که این آثار را دیدم گریه امانم نمیداد! این بناها و آثار عظمت ملت پارس را دیدم، کاملا غمگین شدم. پس از آن دوره علاقه ی من به تاریخ خیلی تشدید شد. بنابراین تصمیم گرفتم که همجوار تاریخ هخامنش باشم. همیشه هم دوست دارم وقتی از نظر علمی روی چیزی کار می کنم اول و آخرش را در نظر بگیرم. سعی کردم کارم را از این نقطه شروع کنم که قبل از اقوام هخامنش چه اقوام و قبایلی در ایران زندگی می کردند؟
آمدم آنها را بررسی کردم. از قوم ماد و قوم آشور و قوم کسبی اینها را بررسی کردم بعد از آن هم آمدم تا دوره ی صفویه. همچنین آثار و ابنیه تاریخی و موزه های مختلف را مورد بررسی قرار دادم. موزه اصفهان موزه شیراز. در موزه های مختلف، آثار باستانی و فنی و صنعتی را مفصل بررسی کردم. صنعت شیشه گری ، سفال گری و… وقتی اینها را با چشم خودم در موزه ها دیدم و با مطالعاتی که روی تاریخ داشتم متحیر شدم. آثار ابنیه های مختلفی در سرتاسر ایران وجود دارد هر امکنه ای که بروید حتی اماکن مذهبی ، باز آثار فرهنگ و تمدن ایرانی جلوه گر است. از سال ۷۵ مطالعه ی خود را وسعت بیشتری بخشیدم.
* اولین کتابتان در تاریخ عنوانش چه بود؟
ـ اولین کتاب تاریخی بنده تحت عنوان «تاریخ خونین کهن دیار لاهیجان گیلان خاوری بیه پیش.» شرایط به گونه ای پیش رفته بود که از طرف شورای شهر می خواستند شخصی بومی لاهیجان که توانایی و دانش نوشتن تاریخ این شهر را داشته باشد، کتابی تالیف نماید. رئیس شورای شهر وقت لاهیجان قول حمایت مادی و معنوی را جهت تدوین و تالیف اثری در خصوص شهر لاهیجان مطرح کردند. سال ۹۴ بود که به جد با تحقیقات وسیعی که آنجام دادم، کتاب تاریخ شهر لاهیجان را در سیصد صفحه تألیف کردم.
* آیا حمایت های شورای شهر در عمل آنجام شد؟
ـ متاسفانه نه چنین حمایتی صورت نگرفت!
*یعنی گفتند و رفتند و کتاب را شما خودتان با هزینهی خودتان چاپ کردید؟
ـ بله با هزینه شخصی آن کتاب را چاپ کردم.
* کتاب در مورد لاهیجان زیاد است. از افرادی که به گیلان پرداختند مثل رابینو، کتاب مهم دیگری مثل «آستارا تا اَستر آباد» دکتر منوچهر ستوده که به لاهیجان هم پرداخته است. تاریخ سه جلدی گیلان ابراهیم اصلاحعربانی که به لاهیجان هم پرداخته شد، «پیشینهی تاریخی لاهیجان» تالیف محمد علی قربانی. سیدنوری کنارسری هم کتابی دارند به نام «نگاهی به لاهیجان» و کتابهایی که در خاطرم نیست، شما به کدام وجه تاریخی لاهیجان توجه داشتید که متفاوت از کتابهای دیگر است؟
ـ توجه بفرمایید، به نظر بنده در مباحث تاریخی تا انسان در منطقهای که زندگی میکند اسم اصلی آن را نداند اقوام آن را نشناسد و از ساکنین اولیه آن مطلع نباشد ، نمیتواند در رابطهی آن نظر بدهند و کتاب بنویسد. خیلی اسناد هست که از پادشاهانی صحبت شده که وقتی ما آن پادشاه را نشناسیم نمیتوانیم در مورد آن قوم چیزی بنویسیم. بنده سعی کردم کتاب خود اَوِستا را در رابطه با زرتشت مورد بررسی قرار دهم.
به نظر بنده هر پیغامبری که در نقطه از جهان می زیسته است، از تاریخ و جغرافیای آن منطقه هم صحبت کرده است. صحبت از حوادث و پیکارهای مختلفی که پیش میآمد، در رابطه با منطقهی گیلان نیز به همین شکل است. در بیشتر آثار از وُرنا و وارنا و اینا صحبت میکنند. مثلاً در خود اَوستا از منطقهای به نام وَرنه صحبت شده است. بنده سعی کردم به جمع بندی و مستندسازی این مطالب بپردازم.
* کدام منطقه را «وَرینَه» میگویند ؟
ـ گیلان را وَرینَه میگویند. وَرینَه یعنی جایی که همیشه باران میبارد، به زبان محلی وارنَه میگویند. وَرینَه زبان اصلی است.
در دورهی زرتشت نیز اَشو زرتشت، در کتاب اَوستا از این منطقه به نام وَرینَه یاد کرده است. یک مورخ یونانی به نام «پلوتارک» تقریباً ۲۴۰۰ سال پیش به مناطق گیلان سفر داشته است، سیری که در این مناطق داشت نوشته است که گیلان منطقهای است که همیشه اَبر در آسمان دیده میشود و همیشه در حال باریدن باران است.
اسم گیلان محرز است. در این منطقه ملیت گیل در هر منطقهای میرفتند کامل شناخته شده بودند، چرا؟ گِل، گِلای؛ یعنی سرتاپایشان گل آلود بوده است.
*به علت باراندگی همیشه گِل و لای بوده است.
ـ بله. بدنشان هم حتی، لباسشان هم گل آلود بوده است. مردم را میگفتند مردم گیل. مردمی که حتی لباسشان هم گِل دارد!
*چه قومی در منطقه گیلان می زیستند؟
– بزرگترین قومی که اینجا میزیستند و در نواحیِ دریای کاسپین سکونت داشتند، قوم کاسی بودند که قدمت خیلی بالایی داشتند. قومی بودند که نینوا را فتح کردند! همچنین اولین گروهی بودند که فتوحاتشان را در سنگ نگارهها حک نمودند. در منطقهی نینوا که امروز ما میگوییم کربلا؛ قوم کاسی بودنده اند.
*کاسیها یعنی از اینجا رفتند عراق امروز و نینوا را فتح کردند؟
ـ بله آنجا را فتح کردند قوم خیلی مقتدری بودند. در این منطقه قوم آشور نیز سکونت داشته است. پادشاه آنان در منطقهی جلگهای حکم می رانده است. نام این پادشاه «پیزودو اینشیوشیناک» بوده است. منطقهی کوهپایه ای این منطقه را کادوس میگفتند. دکتر منوچهر ستوده هم در رابطهی کادوس کتاب نوشته است. حتی رابینو هم دربارهیی کادوس مطالبی نوشته است.
البته کسی نتوانست به صورت کامل مسائل را حلاجی کند. این همان مطلبی است که قبلا عرض کردم.تا کسی معانی کلمات و منطق حاکم بر حوادث تاریخی را نداند نمی تواند به دیدی جامع برسد. بنده سعی کردم از نظر اَوستا و کتابهای زرتشتی به فهم کادوس برسم.
«کادوس» معنی اش در واقع خانه ای است که کدبانویی دارد. آن منطقه چون کوچک بوده است به آن “کِد” می گفتند! حاکم آن خانمی است که به آن کِدبانو می گفتند. «کاد» جمع کِد است میشه یک ایالت. «دوس» از دژ میآید، دژبان، جنگجو، پس معنیش می شود ، جنگجویان یک ایالت.
بعد بیِه پیش را خیلی ها مثلاً معنایش را نتوانست اند خوب تشخیص بدهند. بعضیها میگفتند بیِه معنایش آب است. ولی طبق تحقیقات بنده که در کتاب آورده ام ، بیِه همان دریچه است گاه بیِه، بیِه گاه از نظر زبان ما محلی میگویند بیِه گاه. گاه یعنی زمان، پگاه، به گاهِ بامداد، به گاهِ پسین. گاه یعنی زمان و بیِه یعنی دریچه، دریچهی زمان که این آب سپید رود را به دو قسمت کرده بودند. قسمت شرق را میگفتند پیش و سمت غرب را میگفتند پَس. مرکز شرق ، لاهیجان بوده است که بیِه پیش می گفتند.
غرب نیز فومن بود و فومنات. تا ماسوله و مناطق آن بیِه گاه . قومی که این منطقه زندگی میکردند، در واقع در کوهپایهی کادوس ،که جلگه ای بوده است ، کاسی، کَسپی. قوم دیگری هم در این منطقهی دیلمستان زندگی میکردند. نام این قوم «دُربیک» بوده است. دُربیک که حالا درفک میگویند برگرفته از دُربیک است.
قوم بعدی مقتدری نیز در منطقهی رودبار زندگی میکردند. قوم «آمارد» آمار دهی. که امروزه به آن منطقه میگویند «آمارلو» که جایگاه قوم آمارد بوده است. این قوم هم دارای پیشینهی خیلی قدیمی هستند. هیچ بیگانهای نتوانست منطقهی گیلان را فتح کند. بهخاطر وجود اقوام دُربیک و کاسی و…
*شما این مطالب را در کتاب لاهیجان توضیح دادید؟
ـ بله، به خود شهر لاهیجان هم پرداختم.
* شما یک کتاب دیگری در مورد تاریخ دیلمستان دارید، دربارهی این کتاب بگویید.
ـ دیلمان مثل شهر لاهیجان گمنام است. دیلمان کمتر مورد توجه اهالی قلم بود و کمتر در باره تاریخ و فتوحات این منطقه کتابی نوشته است. من در سفرهایی که به مناطق تاریخی دیلمستان داشتم، گستردگی ابنیه و فرهنگ غنی این منطقه ، باعث شد شیفته این فرهنگ و تمدن شوم. با مشاهده و پژوهش در این مناطق ، اقتدار اقوامی که آنجا زندگی میکردند کاملا آشکار بود. آمدم چکار کردم؟ خودم کتاب دیلمستان را نوشتم و شهریارانی که نامشان به گوش خیلیها نخورده بود را، در این کتاب آوردم. مثل شدّادیان مثل آل بویه مثل آل زیار. تازه این صاحبنامان افرادی بودند بعد از حمله اعراب به ایران به دستور عمربن خطاب نامشان در تاریخ آمده است. سردار سپاه خلیفه دوم ، سعدِ اَبی وقاص بود، بعد از فتوحاتی که داشته است مقادیر بسیاری طلا و جواهر از ایران بردند.
آل بویه فردی بود از منطقه دیلمستان و اقتداری پیدا کرده بود. او توانست عراق را فتح کند و خلیفه عباسی، المستکفی بالله عباسی را از مسند خلافت به زیر بکشد. در تاریخ داریم که حتی وزیرش در نبود او چشمان خلیفه را میل کشید. آل بویه توانست دوباره بهخاطر مالیات تمامی غنایمی که از ایران رفته بود مجدداً به این کشور برگرداند.
اقتدار دیلمستان در آن دوره بسیار بالا بوده است. البته دیلمستان که ما می گوییم یعنی کل مناطق گیل و دیلم، گیل و دیلم مثل دو تا برادرند. سرزمینی یکپارچه و همواره یک دست گیلان و دیلمان که کاملا باهم و در هم تنیده شده اند و جدا ناشدنی هستند.
* این کتاب با حمایت مرکز یا سازمان چاپ شد؟
ـ خیر، هیچگونه حمایتی صورت نگرفته است. حتی بعد از چاپ اول هم هیچ بستهی حمایتی شامل بنده در جهت چاپ کتاب فوق نشد! در نهایت این بنده بودم که پس از مراحل تالیف و در چاپ اول چندین جلد تقدیم به نهاد ها و سازمان های مربوطه داشتم.
*از دیگر کتابهای تاریخی تان بگویید.
ـ بله بنده در کتاب تاریخ ایران به حمله الکساندر فلیپ، اسکندر مقدونی پرداختم. زمانی که پادشاه آن دوران داریوش سوم بود. اسکندر از شمال یونان است که در آن دوره تاریخی مقدونیه نام داشت. در شمال منطقه یونان مقدونیه بود که به این دلیل اسکندر را می گفتند اسکندر مقدونی . از آنجا حمله کرد سپس ایران را فتح کرد. در کل مناطق اقتدار خودش را تثبیت کرد و اقوام سلوکی یا همان سلوکیان در ایران به قدرت رساند. بعد از مرگ اسکندر اقوام دیگری آمدند. در منطقه ی گرگان قومی به نام اَرَشک یا همان اشکانیان آمدند و قدرت را به دست گرفتند. اینها تقریباً ایرانی بودند .
ادامه دارد…
- نصیبه جانی پور
- کد خبر 26468
- 361 بازدید
- بدون نظر
- پرینت