روزنامه اعتماد نوشت: به طور متوسط از هر ۱۰۰ هزار ایرانی، ۱۲۵ نفر اقدام به خودکشی میکنند. آمارهای رسمی در ایران نشان میدهد میزان خودکشی در ایران طی یک دهه گذشته، بیش از ۴۰درصد رشد کرده و از حدود ۳،۵۰۰ مورد در سال، به بیش از ۵ هزار مورد افزایش یافته است.
کاشف خبر/ به نقل از روزنامه اعتماد: خودکشی که به نوعی پایان خودخواسته تعبیر میشود، از سه منظر متفاوت مورد تحلیل قرار گرفت. «حسن محدثی» جامعهشناس و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، «آرش نراقی» استاد دین و فلسفه دانشگاه موراوین پنسیلوانیای امریکا و «محمود مقدسی» کارشناس ارشد روانشناسی بالینی، اساتید مدعو در این نشست آنلاین بودند. برگزارکننده نشست در ابتدای نشست با تاکید بر اینکه این برنامه به هیچوجه در تایید خودکشی نبوده و نیست، با اعلام شماره ۱۲۳ اورژانس اجتماعی از افرادی که به خودکشی فکر میکنند، خواست با این شماره تماس گرفته و مشاوره بگیرند.
همچنین شماره ۱۴۸۰ سامانه صدای مشاور و شماره ۱۵۷۰ که خط ملی خدمات حمایتی مشورتی و مددکاری اجتماعی است از سوی مجری برنامه اعلام شد. آمار خودکشی، از جمله آمارهایی است که به سختی اعلام میشود و چند سالی است که اعلام آن از سوی پزشکی قانونی به دلیل فراگیری یأس و ناامیدی در میان جامعه، کنسل شده است. آمارهای منتشر شده ازسوی نیروی انتظامی که گمان میرود عددهایی کمتر از آنچه در پزشکی قانونی وجود دارد، باشند اعلام میکند برپایه آمارهای روزانه بیش از ۱۳ نفر در ایران خودکشی میکنند. بیشتر خودکشیها در میان افراد ۱۵ تا ۳۵ ساله روی میدهد. طبق اعلام وزارت بهداشت، در سال ۱۳۹۷، ۱۰۰ هزار نفر خودکشی کردند.
افزایش چشمگیر میزان خودکشی در کشور
به طور متوسط از هر ۱۰۰ هزار ایرانی، ۱۲۵ نفر اقدام به خودکشی میکنند که از این تعداد ۶ نفر جان خود را از دست میدهند. آمارهای رسمی در ایران نشان میدهد میزان خودکشی در ایران طی یک دهه گذشته، بیش از ۴۰درصد رشد کرده و از حدود ۳،۵۰۰ مورد در سال، به بیش از ۵ هزار مورد افزایش یافته است.
تازهترین گزارش «شاخصهای عدالت اجتماعی» در سال ۱۴۰۰ نشان میدهد که ظرف ۱۰ سال بیش از ۴۰ هزار مرگ ناشی از خودکشی توسط نیروی انتظامی ثبت و ضبط شده است. این رقم بیش از دو برابر کل آمار قتل در دهه ۱۳۹۰ است که کمتر از ۲۰ هزار نفر گزارش شده است. افزایش خودکشی در ایران در شرایطی است که مردم در دهه ۱۳۹۰ در معرض شدیدترین بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار داشتهاند.
در آمارهای نیروی انتظامی تعداد قابل توجهی مرگ، تحت عنوان «سایر موارد مرگهای مشکوک» وجود دارد که دقیقا مشخص نیست به چه مواردی اطلاق میشود. آمار این مرگهای مشکوک در دهه ۱۳۹۰، حدود ۶ برابر آمار کل خودکشی و ۱۲ برابر آمار قتل است. طبق آمار نیروی انتظامی در فاصله سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۹، هر سال به طور متوسط ۴،۱۸۳ نفر در ایران به دلیل خودکشی جانشان را از دست دادهاند. با این حساب نرخ مرگ و میر ناشی از خودکشی ۵/۱ مورد به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت است. اما این آمار به طور یکسان توزیع نشده است. بررسی و تحلیل دادههای منطقهای نشان میدهد نرخ خودکشی در استانهای غربی کشور اختلاف بیشتری با مناطق مرکزی، شمال و جنوب و شرق ایران دارد. به طور مشخص نرخ خودکشی در استانهای کرمانشاه (۱۱/۸ به ازای ۱۰۰ هزار نفر)، ایلام (۱۱/۵ به ازای ۱۰۰ هزار نفر) و کهگیلویه و بویراحمد (۱۰/۵ به ازای ۱۰۰ هزار نفر) است که بیش از دو برابر متوسط کشوری محاسبه میشود. پس از آن استانهای لرستان، همدان و چهارمحال و بختیاری بالاترین آمار خودکشی به نسبت جمعیت را دارند.
خودکشی مفهمومی پرمناقشه
دکتر حسن محدثی، جامعهشناس، اولین سخنران این نشست، مفهوم خودکشی را مفهومی پرمناقشه دانست. او معتقد است باید تعریف خودکشی مشخص شود، اینکه ما به چه چیزی خودکشی میگوییم. پدیدهای داریم به نام عملیات انتحاری که در آن عملیات، فرد خودش را منفجر میکند تا اهدافی از دشمن را از بین ببرد. آیا این را باید خودکشی تلقی کنیم؟ این با اشکالی از کنشهای خودکشانه که فرد از روی یک وضعیت بغرنج و بحرانی خودش را میکشد، چه نسبتی دارد؟ اینها مجموعهای از کنشهای متنوعی هستند که در نظر صاحبنظران مختلف، خودکشی محسوب میشوند.
محدثی معتقد است: «وقتی مفهوم پایان خودخواسته به خودکشی اضافه میشود، یک بار معنایی و ارزشی جدید هم به بحث اضافه میشود. مفهوم خودخواسته، دلالت بر ارادی و فردی بودن پدیده دارد. این چیزی است که بهشدت مورد مخالفت جامعهشناسان قرار دارد. ما نمیتوانیم این را امری فردی و صددرصد ارادی تلقی کنیم و نباید به آن بار ارزشی بدهیم. وقتی تعبیر خودخواسته را مطرح میکنیم، به گونهای میتوان بار مثبت به آن دهد. در فرهنگهای دینی خودکشی منفی تلقی میشود یا در برخی فرهنگهای غربی به معنای عدم پذیرش مسوولیت اجتماعی و فردی است و نادیده گرفتن آن به عنوان یک امر غیر اخلاقی است. در قرن ۱۹ آمارهایی وجود دارد به نام آمار مربوط به اخلاقیات، آمار خودکشی در فرانسه به عنوان آمار مربوط به رفتارهای انحرافی تلقی میشد. برخی فرهنگها آن را به عنوان یک رفتار انحرافی یا کجروی تلقی میکنند و بار منفی دارد. در زمینههای فرهنگی مختلف، این نوع کنش، بارهای مختلف دارد. در مطالعات علمی باید موضع کاملا خنثی و دانشپژوهانه اتخاذ شود؛ لذا این نوع تعابیر، تعابیر غیرقابل دفاعی است و به دو دلیل بار هنجارین دارد. یکی اینکه آن را مثبت تلقی میکند و دیگر اینکه آن را کاملا فردی، روانی و ارادهگرایانه تلقی میکند که در نگاه جامعهشناختی با آن تقابل میشود. من متاسفم که در منابع تحقیقاتی، در مورد خودکشی کار تجربی انجام نشده است. در سفرم به بهبهان دعوت شده بودم، این شهر آمار قابلتوجهی در خودکشی دارد، دو بار قرار بود پروژهای استارت بخورد در این مورد که اصلا شروع نشد و من نتوانستم کار تجربی بکنم.»
محدثی با اشاره به نظریات مختلف در باب جامعهشناسی، با اشاره به امیل دورکیم، او را مهمترین شخصیت در جامعهشناسی که در این باره کار کرده و کتاب خودکشیاش را یکی از مهمترین کتابهای این حوزه میداند. محدثی معتقد است این کتاب در جدل با روانشناسان بوده و میخواهد نشان دهد خودکشی که همه آن را پدیدهای روانشناختی میدانند، کاملا جامعهشناختی است. این نگاه دورکیم باعث شد رشته جامعهشناسی در دانشگاه فرانسه مستقر و وارد مرحله نهادی خودش و وارد دانشگاههای دنیا شود. او میگوید: «کار دورکیم تاثیرگذار بوده؛ او انسان را موجودی سیریناپذیر معرفی میکند که خواستهها و نیازهای او هرگز اشباع نمیشود، نوعی انسانشناسی منفی دارد و بنا را بر این میگذارد که اخلاقیات و قدرتی نیاز است وجود داشته باشد تا بخش بیرونی انسان کنترل شود، تا تنظیم اجتماعی رخ دهد، تا آدمی اسیر نیازهای اجتنابناپذیر خودش نشود، خودش را با جامعه هماهنگ کند و تحت کنترل قرار گیرد.
یک واقعیت بزرگتری باید باشد که انسان را مهار کند و آن جامعه و اخلاقیات است. آن قدرت برتری که جامعه دارد و فرد را پیوند میزند و تحت کنترل قرار میدهد، خودکشی را معطوف به حالات و شرایطی میداند که آدمی در وضعیت گسیختگی اجتماعی قرار دارد و نمیتواند آمال و آرزوهایش را کنترل کند. بین همبستگی اجتماعی با کنش خودکشانه پیوند برقرار میکند و یک فرآیندی را بحث میکند به نام جریان خودکشیزا که در جامعه وجود دارد و در شرایط معینی افراد را به سمت خودکشی سوق میدهد. در یک جامعه، میزان ثابتی از خودکشی وجود دارد، اما در شرایط خاص وقتی آمار خودکشی بالاتر میرود، از حالت ثابتش خارج میشود و با وضعیت نابهنجار مواجه میشویم. مساله اصلی ما انسجام اجتماعی است؛ دورکیم از این صحبت میکند اگر جامعه و پیوند اجتماعی ضعیفتر شود یا حتی اگر پیوندهای اجتماعی قویتر شود، جامعه مستعد خودکشی میشود.
آنجاست که خودکشیها را تقسیم میکند به خودخواهانه و دیگرخواهانه. آنجایی که فرد خیلی در جامعه ذوب میشود و خود را آماده فدا کردن برای جامعه کرده است، خودکشی ناشی از انسجام بالا یا دیگرخواهانه اتفاق افتاده. خلبانان ژاپنی که در جنگ جهانی هواپیماهایشان را به کشتی دشمن میزدند، خودکشی دگرخواهانه تلقی میشود، اما در خودکشی که فرد پیوند زیادی با دیگران و با جهان اجتماعی ندارد و سست است، خودکشی خودخواهانه اتفاق میافتد. همچنین در پروتستانها به دلیل اینکه همبستگی اجتماعی ضعیفتر است، بیشتر از کاتولیکها خودکشی میکنند، یا مجردها بیشتر از متاهلها خودکشی میکنند.»
محدثی در ادامه نوع دیگری از خودکشی به نام بیهنجارانه را به میان میآورد و میگوید: دورکیم با آمار رسمی که در اختیار دارد، توضیح میدهد خودکشی بیهنجارانه، ناشی از ضعیف شدن هنجارهای اجتماعی است که کنترلکنندهاند، فرد کاملا متکی به خودش است، در یک وضعیت غیرعادی گیر میکند، تصور کنید فرد در وضعیتی که با شکست اقتصادی عظیمی مواجه شود، در آن بحران خودکشی میکند. متغیرهای اجتماعی به خصوص انسجام اجتماعی، موضوع اصلی مورد بحث است.
بعد از دورکیم، افراد دیگری به این بحث پرداختند و تلاش کردند نقایص کار دورکیم را ببینند از جمله داگلاس که معتقد است کار دورکیم بیشتر انتزاعی است. داگلاس کتابی دارد به نام «معانی اجتماعی خودکشی» که هنوز ترجمه نشده. او نقدهای جدی به دورکیم دارد و آمارهای رسمی دورکیم از نظر او مشکل دارند. داگلاس میگوید نمیشود بر این آمار تکیه کرد. از نظر نظری، هم تئوری او را به شکلی بنیادین نقد میکند و اشکالات کار او را نشان میدهد. ضمن اینکه دورکیم بدون احترام به داستان افرادی که خودکشی کردند، از دستگاه نظری خودش دفاع کرده و آن را موجه جلوه داده، او به داستانهای زندگی افراد توجه نمیکند، به آمارهای رسمی و کلان توجه میکند. اینکه خودکشی در چه جمعیتهایی رخ داده توجه نکرده، آمارهای رسمی چقدر دقیقند، فرد خودکشنده در آمارهای رسمی آمده، آیا اساس اینها درست تلقی شدهاند یا نه.
محدثی نیز همنظر با داگلاس تاکید دارد ما نمیتوانیم به آمارهای رسمی استناد کنیم، اینکه چه کسی فرد خودکشنده تلقی میشود، مهم است. نحوه ثبت آنها مهم است، خیلی وقتها پزشکان و پرستاران در این دستهبندیها و تشخیص موضوع، دچار خطای فاحشی میشوند. در خیلی از آمارها این افراد ثبت و ضبط نمیشوند، ما نمیتوانیم با تکیه بر این آمارها بررسی کنیم.
برخی دیگر از نظریات جامعهشناسی، ضمن نقد دورکیم به تعریف انسجام اجتماعی میپردازند و برای اینکه آن ضعف را پوشش دهند از نقش و منزلت صحبت میکنند. تضادی که در نقشها وجود دارد، میتواند افراد را در درگیری و مشکل قرار دهد و فرد را به خودکشی سوق دهد.
از دیگر نظریهها، نظریه منزلتی پاول است که تمرکز میکند بر منزلت اجتماعی؛ افراد در شغلهایشان ممکن است موفق نشوند یا نتوانند اجرای نقش درستی داشته باشند و در نتیجه دچار بیهنجاری میشوند. ممکن است از نظر چارچوب مفهومی و انتظاراتی که در جامعه هست، مطلوب واقع نشوند. فرد خود را ناتوان از اجرای نقش تلقی کند و به سمت خودکشی سوق داده شود.
در نظریه تغییر منزلتی؛ افرادی که در فعالیت اقتصادیشان شکست میخورند، فشاری را تحمل میکنند، چون اجرای نقششان موفق ارزیابی نمیشود. این نظریه، عوامل روانشناختی و اجتماعی را در خودکشی باهم پیوند میدهد، متغیرهای دخیل در اینکه فرد را به سمت خودکشی سوق دهند وجود دارد. نظریه دیگری وجود دارد که تمرکز دارد بر زندگی شهری و روستایی و شیوه زندگی گروهی و شیوههای زندگی افراد از نظر درجه تمایزیابی. در محیط شهری انفکاک اجتماعی بالاست، افراد در محیطهایی زندگی میکنند که بیشتر گمنام هستند، پیوند اجتماعی ضعیفتر است، در این محیطها، افراد انتظاراتی دارند، از نظر موقعیتی دچار بحران میشوند و شکست میخورند. انتظاراتی که وجود دارد، فشاری به آنها وارد میکند و تمایل به خودکشی در آنها ایجاد میکند.
نظریه بعدی در باب افزایش ناکامی است. هروقت افراد بیشتر ناکام شوند، تمایل به پرخاشگری بیشتری دارند. بیان پرخاشگری و بروز آن در جمعیتهای مختلف متفاوت است. این خشونت و پرخاشگری میتواند افراد را به سمت خودکشی یا قتل خانوادگی سوق بدهد. اگر دستاوردهای اقتصادی افراد بالا باشد، ناکامی کمتر احساس میشود، اما اگر زیانهای اقتصادی را تجربه کنند، افزایش ناکامی باعث افزایش پرخاشگری میشود و آنها را مستعد خودکشی یا قتل میکند.
نظریه بعدی از ساختار اجتماعی و طبقه حرف میزند. افراد وقتی در شرایط بحرانی قرار میگیرند، میل به پرخاش در آنها زیاد میشود. پرخاشگری در میان طبقات بالا و پایین متفاوت است، افراد طبقه پایین میآموزند آن خشم و خشونت درونی خودشان را برونریزی کنند، در ایران این افراد بیشتر به قتل خانوادگی روی میآورند. اینها ابراز خشونتشان به بیرون مستعد این میشود که قتل خانوادگی مرتکب شوند. افراد طبقه بالا خشونت را معطوف به خودشان میکنند و خودشان درگیر میشوند و خودکشی رخ میدهد.
جامعهشناسی وجودی مثل آنچه جک داگلاس میگوید، از معانی اجتماعی خودکشی صحبت میکند. او معتقد است کنش خودکشنده دارای معانی مختلفی است، باید معانی کنش فرد را مورد بررسی قرار دهیم، باید شیوه دیگری غیر از بررسی صرف آمارها را انجام دهیم.
بر اساس آنچه محدثی میگوید تحقیقاتی که در ایران انجام شده به تقلید از غربیها و دورکیم است. قاعدتا نقد جدی که به کارهای امثال دورکیم وارد است، به این کارها هم وارد است. او معتقد است: باید روشهای کیفی را در مطالعات خودکشی مدنظر قرار دهیم. «بنده مایل بودم در این کار وارد شوم. چندین روش هم برایش در نظر میشد گرفت، از جمله تحلیل روایت که برای رسوخ به جهان زندگی افرادی که اقدام به خودکشی کردند یا خودکشی موفق داشتند، میتوانست موثر باشد. برای این کار نیازمند اطلاعات دقیق هستیم، اینکه یکسری مفروضات نظری را به واقعیت تحمیل کنیم، موجب گمراهی ما میشود. امروز در وضعیتی هستیم به نام وضعیت فراگیری یأس. در ایران، در قرن اخیر ایرانیان بارها تلاش کردند در اثر نارضایتیهایی که شکل گرفته، از مجرای راهاندازی جنبش اجتماعی، شرایط اجتماعی سیاسی کشور را تغییر دهند. اما هر بار شرایطی ایجاد شده که این جنبشهای اجتماعی سرکوب شدند.
وقتی جنبش اجتماعی شکل میگیرد، یک چشماندازی از تحول در جامعه پدید میآید. بسیاری از افراد این احساس را پیدا میکنند که تحول نزدیک است. آنها بسیار امیدوار میشوند. افرادی که سختیهای زیادی را تحمل کردند و حالا یک چشمانداز روشنی از تحول جلوی آنهاست. امید در بخش وسیعی از جامعه فراگیر میشود، اما جنبشها با نیروی عظیم سیاسی و برخورد مواجه میشوند. نیروی مقابل جنبش را میشکند، نیروی فیزیکیاش را از بین میبرد. حالا بعد از اینکه آن امید شکل گرفت، یک یأس فراگیر شکل میگیرد. من به این یأس بعد از امید فراگیر میگویم یأس سیاه. این یأس بسیار وضع خطرناکی است، افراد را مستعد میکند گوشهگیری کنند، سراغ مواد مخدر بروند، مهاجرتاندیش شوند. بخشی از این جمیعت یأس سیاه را دارد تجربه میکند و به خودکشی رو میآورد. به همین دلیل هم هست که من تلاش کردم به زعم خودم امیدی را مطرح کنم، امید به تحول هست، این تحول نزدیک است، ما با توجه به یأس سیاه که درش هستیم لازم است که دلسوزان کشور، دلسوزان هنر و فرهنگ، این امید را ایجاد کنند.
به تدریج این فضای یأس سیاه که مرتبط به بعد از سرکوب یک جنبش است، از بین برود، امید به جامعه برگردد، افرادی که در شرایط بحرانی قرار دارند، اقدام به خودکشی نکنند. تا جایی که میتوانیم افراد را در وضعیت حفظ کنیم، تا جایی که امید به جامعه برگردد. به خاطر همین مطرح کردم دو سال صبر کنید، این تحولات انشالله تا دو سال آینده رخ خواهد داد. ما از این برهه میگذریم، این شرایط نمیتواند دوام داشته باشد.
خودکشی یک جریان است، نه یک کنش
از نظر جامعهشناسی خودکشی امری فردی، ارادی، روانی نیست. عوامل اجتماعی، موقعیت اجتماعی در آن دخیل است. خودکشی فقط یک کنش نیست، خودکشی یک فرآیند است، یک جریانی وجود دارد که فرد را به سمت این مسیر و نهایتا اقدام به خودکشی سوق میدهد. حق نداریم آن را فقط لحظه نهایی ببینیم. اینها را محدثی در پایان سخنانش تاکید میکند. «میتوان بر اساس مرور این حقیقت که خودکشی یک پدیده چند متغیره است، ترکیبی از متغیرهای اجتماعی و روانشناختی را در آن دخیل دانست. پدیده بسیار پیچیدهای است. معتقدم کنش خودکشانه، محصول شکلی از زندگی و معانی اجتماعی است و فردی که این کنش را انجام میدهد، دارد معانی را منتقل میکند، درکی از جهان اجتماعی و موقعیت خودش دارد، برای اینکه کنش او را درک کنیم، توضیح علمی بدهیم، باید معانی کنش او را درک کنیم و وارد دنیای او شویم. باید بتوانیم توصیف درستی از جهانی که درگیر آن بوده و داستان زندگیاش را استخراج کنیم.»
چرا باید به زندگی ادامه دهیم؟
در گوشه دیگری از این نشست، آرش نراقی، استاد فلسفه درباره شأن اخلاقی خودکشی یا فرآیند پایان بخشیدن به زندگی سخن میگوید. او به ادبیات گذشته اشاره میکند و ردپای بحث درباره خودکشی را در این متون کمرنگ میبیند. «در ادبیات گذشته ما بحثهای مختصر و کمی درباره خودکشی میبینیم، البته فرهنگهایی در جهان بودند و هستند که خودکشی، یکی از نشانههای کمال اخلاقی فرد به شمار میرفته است. اما در فرهنگ ما، مفهوم خودکشی از دیرباز با نگاه منفی نگریسته میشده و تقریبا سوال مهمی درباره خودکشی پیش نمیآمده تا درباره آن بحث جدی و مبسوطی شود. در مجموع به نظر میرسد دیدگاه غالب نوعی اصالت زندگی است یعنی اصل بر زندگی و بقا است و پایان بخشیدن به زندگی اگر جایی موضوعیت مییافت، محتاج به دلیل بوده است. اما به نظر میرسد در روزگار فعلی ما این قاعده به چالش کشیده شده است. این بحران بیمعنایی که از جایی به بعد در جهان مدرن گریبانگیر بشر شد، عبارت بوده از جستوجوی کمابیش ناکام برای یافتن معنای زندگی.»
در غیاب یک روایت معنابخش به زندگی، طبیعی است افراد زندگی را تا حد زیادی عبث و بیهوده ببینند یا دستکم برای توجیه زندگی دلیلی بخواهند بنابراین در ذهن ما رفته رفته این پرسش که زندگی اصل است و پایان دادن به آن دلیل دیگری میطلبد به این پرسش تبدیل شد که چرا باید به زندگی ادامه دهیم؟ به کدام دلیل باید به زندگی پایان ندهیم؟ برای همین است که پارهای از فیلسوفان تا جایی پیش رفتند که مدعی شدند مهمترین پرسش فلسفی زمان ما «پرسش از خودکشی» است چرا که شما باید دلیل بیاورید چرا نباید به زندگی خود پایان دهید، یعنی باید برای تداوم زندگی دلیل و روایت موجهکنندهای ارایه دهید. در روزگار جدید هم به علت فقدان کلانروایتهای معنابخش و هم به علت اینکه زندگی ما انسانها امکان طولانی شدن یافته است و ما میتوانیم افراد را تحت شرایط بسیار رنجبار همچنان زنده نگه داریم، بحث درباره حق مردن، حق پایان بخشیدن به زندگی البته اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
خودکشی؛ عملی عامدانه و نه لزوما عمدی
«من خودکشی را عملی عامدانه تلقی میکنم که لزوما با عمل عمدی یکسان نیست. البته درباره خودکشی تقسیمبندیهای دیگری هم انجام میدهیم که برای فهم این پدیده مهم است. گاهی فرد با انجام فعلی عامدانه خود را میکشد که خودکشی فعال است و گاهی با انجام ندادن فعل منجر به مرگ خود میشود. بهطور مثال در میان رواقیون همواره این بحث بود که از جایی به بعد که کیفیت زندگی فرد تنزل میکند، یکی از اعمال شجاعانه این است که به حیات خود پایان دهد و برای این کار فرد دست به روزههای طولانی میزند و به زندگی خود پایان میدهد یعنی خودکشی غیر فعال؛ یعنی به جای اینکه فرد به جای انجام کاری به زندگی خود پایان دهد از طریق انجام ندادن کاری نقطه پایانی برای حیات خود میزند. گاهی فرد به حیات خود ادامه میدهد تا منافع شخصی خود را تامین کند؛ فرض کنید فردی دچار درد و رنج شدید و بیماری شدید است و احتمال بهبودی ندارد و کیفیت زندگی وابسته به دیگران شده و از زندگی لذت نمیبرد. این فرد برای رها شدن از این رنج توانفرسا تصمیم میگیرد به زندگی خود پایان دهد یعنی فرد به زندگی خود پایان میبخشد چرا که پارهای منافع و علایق خود را تامین میکند.»
در پارهای مواقع فرد به حیات خود پایان میدهد تا منافع و مصالح دیگران یا دیگری را تامین کند یعنی احساس میکند که زندگی او بار گرانی بر دوش عزیزانش است. کیفیت زندگی برای او تحملناپذیر است، در عین حال میبیند که تداوم زندگی او کیفیت زندگی دیگران را تنزل میبخشد. در اینجا فرد نه لزوما برای رهایی از مصائب شخصی خود بلکه برای رها کردن دیگران از این بار گران اضافی، دست به خودکشی میزند. این نمونه از مواردی است که غایت خودکشی تامین منافع شخصی نیست بلکه منافع دیگردوستانه را مدنظر دارد. گاهی وقتها هم فرد به زندگی خود پایان میدهد تا از وضعیت دردناک بالفعل رها شود. در درد و رنج شدید است و تحمل آن برایش دشوار است و به هر دلیلی تصمیم میگیرد که به تداوم وضع تمایلی ندارد و به حیات خود پایان میدهد. گاهی فرد به حیات خود پایان میدهد تا از شرایط دردناک و تحملناپذیر و اجتنابناپذیری که در آینده برای او پیش خواهد آمد، بپرهیزد.
برای مثال تصور کنید فرد رفتهرفته توان حرکت اندامهای بدن را از دست میدهد تا جایی که میداند در فاصله یکسال آینده کاملا تمام اعضای بدن حرکت را از دست خواهد داد و مطلقا فلج میشود. فرد ممکن است بگوید در شرایطی که هنوز توان تصمیمگیری و اقدام برای تصمیمات را دارد، ترجیح میدهد به زندگی خود پایان دهد تا به نتایج ناگواری که در آینده خود میبیند، گرفتار نشود.
حال سوال اصلی مورد بحث نراقی این است که آیا افراد حق دارند به زندگی خود پایان دهند؟ آیا شرایطی را میتوان تصور کرد که در آن شرایط تصمیم فرد به پایان بخشیدن به زندگی خود از نظر اخلاقی معقول و موجه باشد؟ از نگاه او، این بحثی است که در فرهنگ گذشته ما بسیار کم مورد توجه بوده و کمتر موضوعیت داشته، اما در آثار «ابوحیان توحیدی» یک استثنا وجود دارد که من جای دیگری ندیدم. ابوحیان از حکیمان قرن چهارم و پنجم بود و در کتاب «المقابسات» خود آورده: شیخ محترم و فاضلی دچار عارضهای میشود و کیفیت زندگیاش در حد زیادی تنزل مییابد، مردم از او کناره میگیرند و آشنایان و نزدیکان نمیخواهند با او سر و کاری داشته باشند تا اینکه روزی به تعبیر ابوحیان مرد به خانه خود میرود و طنابی را به سقف آویزان میکند و به این ترتیب به زندگی خود پایان میدهد. ابوحیان میگوید بعد از استماع این خبر همه شوکه شده و غمگین شدیم و در محفلی درباره این اتفاق به بحث نشستیم. گفتوگوی بین دو نفر در این محفل توسط ابوحیان نقل میشود، یکی از حاضران در ستایش این عمل سخن میگوید و حاضر دیگر در مخالفت این عمل. تا جایی که من اطلاع دارم این تنها جایی در ادبیات گذشته ما است که بحثی دو سویه درباره فواید و مضار خودکشی داریم.
- نصیبه جانی پور
- کد خبر 24531
- 236 بازدید
- بدون نظر
- پرینت