یادداشت ؛ محمد طاها محمودی
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، در دوران جنگ و پس از آن، نیروهایی در راس مراکز تصمیمگیری قرار داشتند که بسیاری از آنان حتی هنوز بحرانهای سی و چهل سالگی را هم تجربه نکرده بودند! اما در مقابل، در مدیریت جنگ و پس از جنگ آنقدر خوش درخشیدند که امور کشور به آنان واگذار شد. حالا پس از گذشت ۴۲ سال، به کارگیری مدیران زیر ۳۰سال، همه را انگشت به دهان میگذارد و آنقدر میانگین سنی مدیران بالاست که چهل و چندسالهها را به عنوان مدیران جوان قالب میکنند. پس از انقلاب، با بررسی اجمالی میانگین سنی دولتها، رفته رفته میتوان بالا رفتن میانگین سنی اعضای کابینهها و کهنسالی آنان را مشاهده نمود و اساساً نمیتوان آوراژ سنی دولتهای ابتدای انقلاب را با دولتهای اخیر مقایسه کرد. بیش از یک دهه است که دغدغه جوانگرایی به اولویت دغدغهها مبدل شده و عام و خاص آن را طلب میکنند اما هنوز نمیتوان مدعی شد که «جوانگرایی»، به طور کامل از اسلوب شعار درآمده و جامه عمل پوشیده است. وعده جوانگرایی نیز مانند وعدههای ایجاد اشتغال و مسکن برای جوانان، در حال تبدیل به یک رویای شیرینِ محقق نشدنی است. یکی از مهمترین دلایلعدم توانایی جوانان در مشارکتهای رسمی مدیریتی، زدن قفل پولادین سازمان امور استخدامی کشور بر در آزمونهای استخدامی وزارتخانههاست که انگار علیرغم کمبود نیرو در ادارات، میلی به چابکسازی و تزریق نیرو در آنان دیده نمیشود. پس عملاً بزرگترین سد مانع جوانگرایی در صندلیهای مدیریت همین ممانعت از ورود آنها به سیستمهای اداری است. یعنی در سیستمها تعداد قابل توجهی جوان وجود ندارد تا جوانگرایی صورت بگیرد. اگر این را ۵۰٪ از معضلِ جلوی راه جوانگرایی بدانیم، باید نیم باقیمانده را عواملی همچون نداشتن تجربه از سوی جوانان [که زاییده کنش فوق الذکر است]، خالی نشدن صندلیها از سوی مدیران نسلهای گذشته و مسائلی از این قبیل برشمرد. در سالیان اخیر که شعار جوانگرایی مد شده است و همه سعی میکنند این شعار را [به دلیل جذابیتش]، در محافل مختلف از قلم نیندازند، تاحدودی به این موضوع توجه شد اما عملاً اصولی در میدان دادن به جوانان دیده نشد. نکته قابل توجه دیگر اینکه جوانگرایی در سالیان اخیر در ترادف با نوچهسالاری و نه جایگزینپروری قرارداده شده است. گویی مقامها و مناصب نه نخبگانِ جوانِ گفتمانها، بلکه کیفکشها و بادنجان دور قاب چینها را انتظار میکشند. انگار که بسیاری از مدیران کارکشته و اصطلاحاً باتجربه نیز علقهای به شایسته گزینی نداشته و فرمول «هرکه مقربتر است؛ پست و مقام بیشترش میدهند» را نصب العین قراردادهاند. چنانکه بسیار مشاهده میشود به کارگیری غیر متخصصانه جوانان در پستهایی که صرفاً بر اساس برخی روابط به آنان محول شده، نه تنها مشکلی را حل نکرده که بعضاً این نوچهسالاریها خود مسئله ساز هم شده است. فارغ از این نگاه نامطلوب، آسیبهایی که این دیدگاه به جامعه وارد میکند، شدیداً مخرب و هزینهزاست. خروج جامعه نخبگانی از کشور یا همان فرار مغزها، کمرنگ شدن بارقههای امید در جامعه جوان و بیاعتمادی مردم به جامعه جوان به دلیل عملکرد نامطلوب مدیرانِ جوانِ نالایق که بر مبنای ارتباطات ویژه صاحب منصب شده اند، از جمله اثرات بنیانکنِ این نگرش و عملکرد است. به هر تقدیر باید در روند جذب، پرورش و رشد جوانان کشور، تجدید نظر و هرچه زودتر چارهاندیشی شود.